معنی واحد سنجش شار مغناطیسی

واژه پیشنهادی

فرهنگ عمید

شار

عنوان عمومی پادشاهان غرجستان: «شار» غرجستان اگر یابد نسیم همتش / خاک آن بقعت کند چون زرّ مشت‌افشار شار (امیرمعزی: ۳۲۳)،

لغت نامه دهخدا

شار

شار. (اِخ) حصاری است از حصارهای یمن در مخلاف (روستای) جعفر. گویند از امکنه ٔ تهامه است. (معجم البلدان).

شار. [رِن ْ] (ع ص، اِ) شاری. مفردشُراه. (از منتهی الارب). و شراه فرقه ای از خوارج رانامند. وجه تسمیه ٔ آن «شری زید اذا غضبه ولج » یا گفته ٔ آنان است به این شرح: اننا شرینا انفسنا فی طاعهاﷲ ای بعناها بالجنه حین فارقنا الائمه الجائره. (ازمنتهی الارب). و در اقرب الموارد وجه تسمیه ٔ اخیر ازقول جوهری نقل شده است. رجوع به شاری و شراه شود.


مغناطیسی

مغناطیسی. [م َ / م ِ](ص نسبی) منسوب به مغناطیس.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مغناطیس شود.
- خواب مغناطیسی، خواب بند.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به خواب بند شود.
- قوه مغناطیسی، در تداول، قوه ٔ جاذبه.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).

معادل ابجد

واحد سنجش شار مغناطیسی

2113

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری